از کتاب "راویه":


برای تو که پس از من به صحنه می آیی
چه داشتم به جز این جعبه ی مقوّایی

که خاطراتِ من است از زمانه ای که در آن
شکنجه زارِ توانایی است و دانایی

چطور شد که تظاهر به شاعری کردند
زنانِ یکسره مشغولِ سفره آرایی

که عکسِ شان همه ی صفحه را قُرُق کرده
چه جای شعر در این آلبومِ تماشایی؟

ـ اگرچه بابِ زنان بود، عاشقانه نبود
غزل سراییِ این مردهای هرجایی

که چشمِ زل زده شان لای عکس می گوید:
برای «شعر نوشتن» نبوده «بینایی» ـ

بدا به آن «منِ جمعی» که بی حضور من است
و خوش به حالِ خودم در مقام تنهایی


مریم جعفری آذرمانی