من شاعرم

مریم جعفری آذرمانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تبار شناسی غزل معاصر» ثبت شده است

ناگفته های غزل معاصر (1)

مقدمه

درمورد بسیاری از هم­نسلانم، هم در بحث­های شفاهی و هم در بعضی یادداشت­های مربوط و هم در مورد انتشار آثارشان در سایت یا نشریه­ ای که مسئول آن بوده­ ام و هم در مشاورۀ ضمنیِ پژوهشگران دانشگاهی و غیر دانشگاهی، از آوردن نامشان و اشاره به شعرشان دریغ نکرده­ ام و حتا گاهی با وجود نفرتی که از رفتارها و ادعاهای نادرستِ بعضی­ همنسلانم دارم، باز هم در موقعیت­های علمی و تحقیقی، نفرتم را کنار گذاشته­ ام تا پژوهشگر به طور آزادانه بتواند با مقایسه­ ها و تحلیل­های خود به حقیقتی دست پیدا کند. اما با این اوصاف، به جز یکی دو مورد معدود، تقریباً تمام همنسلانم، در موقعیت­های مختلف از آوردنِ نام و اشاره به شعر من دریغ کرده ­اند، به عنوان مثال اگر دانشجویی بخواهد پایان نامه­ ای درباره غزل دو سه دهه اخیر بنویسد و به همنسلانِ من مراجعه کند به ندرت ممکن است به من اشاره ای کنند و بسیاری شان حتا محال است که نام مرا به زبان بیاورند و بعضی از این­ها خودشان تحت تأثیر مستقیمِ شعرهای من بوده ­اند و شیادانه می­ خواهند بعضی نوآوری­های دیگران را به نام خود ثبت کنند.

زمانی درباره حسین منزوی در یادداشتی نوشته بودم که چه خوب شد که منزوی در مقدمۀ  کتاب «از شوکران و شکر» و زیر نویسِ بعضی از غزلهایش به مسئلۀ تأثیرگذاری­های خودش روی دیگر شاعران اشاره کرده است، وگرنه بعید نبود که بسیاری از مسائل ناگفته بماند.

از آنجا که خیلی از مسائل تأثیرگذاری و تأثیر پذیری غزل دو سه دهه اخیر، با هیاهوی عده­ ای از شاعران ـ که شهرت­ طلبی­ شان بیشتر از قریحۀ شاعری­ شان است ـ مخلوط شده و گاهی مطالبی در حیطۀ دانشگاهی و فضای شعر امروز می بینم که در آنها دروغ و راست با هم آمیخته شده، و حتا گاهی دروغ­های محض در بعضی مقاله­ های به ظاهر علمی پژوهشی و پایان نامه­ ها دیده می­ شود، از این پس قصد دارم در فرصتهای مختلف، مسائلی را درباره غزل امروز، در حدِ توانم و تا اندازه ­ای که امکان نشر آن وجود دارد، بگویم.

مریم جعفری آذرمانی

 

پی نوشت:

منظور از همنسلانم، شاعرانی هستند که اکثراً متولد اواخر دهۀ 50 هستند یعنی همگی الان بین 35 تا 40 ساله ­اند و ضمناً در حدود 20 سالگی به طور رسمی  وارد مجامع ادبی شده اند و تا امروز با درجاتِ مختلف، فعالیت شعری داشته اند. بنابرین کسانی که مثلاً همین سن و سال را دارند اما تازه شاعری­ شان را شروع کرده ­اند یا مثلاً دو سال شاعر بوده ­اند و بعد پی کارهای دیگر رفته ­اند و تازه آمده ­اند و عدمِ حضورِ چندساله­ شان را به حساب سالهای شاعری­ شان می­ گذارند، از این دایره خارج اند.

 

شاعری که «قانون» را زیرپا گذاشت!


نگاهی به مجموعه غزل قانون سرودۀ مریم جعفری آذرمانی

یزدان سلحشور

(منتشر شده در خبرآنلاین در تاریخ 2/9/1390)

غزل، چشم‌وچراغ شعر ایران است؛ هزار سالی‌ست که این‌طوری‌ست حتی همان موقع که مستقل نبود و نام‌اش «تغزل» بود و اولِ «قصیده» جا داشت [ما به ازایی از همان روندی که 500 سال بعد در اروپا، محل اتصال «رمانس» و «رمان» شد در روایت]. این چشم‌وچراغ بودن آن‌قدر است که بهترین و در یادماندنی‌ترین آثار نوی پس از انقلاب ادبی نیما نیز، همزاد این «قالب ادبی» و «به‌روز شده»ی آن‌اند.
 این «به‌روز شدگی» البته مانع نشد که غزل‌سُرایان، صحنه را به نوگرایان واگذارند؛ ابتدا با حمله و بعد با دفاع و آخرش، با استفاده از امکانات پیشنهادی حریف، ورق را برگرداندند. «غزل خون»، «حنجره‌ی زخمی تغزل»، «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» و در نهایت «دشت ارژن»، آینده‌ای را رقم زد که «شعر جوان» ایران، نه از زیبایی پاریسی شعر نیمایی بهره گرفت نه از رنگارنگی اسپانیایی شعر سپید و نه از ساده‌گرایی لندنی شعر منثور؛ در میانه‌ی دهه‌ی هفتاد، گرچه «علی معلم» سرمشق بود و «قیصر امین‌پور»، ستاره و علی‌رضا قزوه، مقرب و عبدالجبار کاکایی، یک رویا و محمدعلی بهمنی، یک قله، اما غزل جوان ایران نه از مسیر مؤسسه‌ای که این نام را بر خود داشت‌ [خانه شعر جوان] که از مسیری جدا، به استقلال رسید در «مرد بی‌مورد» سعید میرزایی و غزلیات هادی خوانساری.
در دهه‌ی هشتاد، این دو، الگو بودند؛ بت بودند البته برای شکستن! هر که رسید تبرش را حواله‌ی این بت‌ها کرد اما هنوز بااستعدادترین این جمع تازه هم نتوانسته‌اند به موفقیتی مشابه [لااقل از باب پذیرش تاریخ کوتاه‌مدت ادبی] دست یابند. با این وجود، دو نفر در این میان استثناء شدند: حامد ابراهیم‌پور با «دروغ‌های مقدس»اش ، به تازگی و مریم جعفری، با سابقه و کتاب‌هایی به مراتب بیشتر.
«قانون» کتاب ششم جعفری‌ست [که اکنون پسوند آذرمانی را نیز به نام‌اش افزوده روی جلد و البته از کتاب سوم، این پسوند، مرئی شده!] او، زود به زود متشر می‌کند و در واقع، از کتاب همان استفاده‌ای را می‌برد که دیگران، از رسانه‌های طبعی یا تصویری! «کتاب» ماندگار است و قابل استناد و جعفری، به این اصل واقف است اما اعتماد به نفسی که دارد او را از درک واقعیتی برتر، دور کرده است: ماندگاری کتاب، هم پیروزی‌ها را در بر می‌گیرد هم شکست را!
روایات به ما می‌گویند [شما بخوانید افسانه‌های امروزی و هزارویک‌شب دوهزارو یازدهی!] که جعفری، یک حامی کلامی خیلی مشهور دارد که بخش قابل توجهی از پذیرش‌اش در بدنه‌ی جامعه‌ی ادبی امروز، مدیون حمایت‌های اوست: «محمد علی بهمنی» [نمی‌دانیم نظر این حامی درباره‌ی این کتاب چیست یا... هنوز نمی‌دانیم] و یک حامی قلمی غیر مشهور دارد که حامی قلمی میرزایی و خوانساری هم ـ برای نخستین‌بار‌ـ در دهه‌ی هفتاد بود. نظر این حامی قلمی غیر مشهور [تا آنجا که من برابر آینه، از او پرسیده‌ام!] درباره‌ی «قانون» چندان مثبت نیست نه به این دلیل که غزل‌های بدی دارد یا غزل‌های‌اش خواندنی نیست بلکه به این دلیل روشن، که «مُهر» شاعر، پای اغلب این آثار نیست و این غزل‌ها، می‌توانند متعلق به هر یک از «همنسلان با استعداد وی» باشند. [یک افسانه‌ی شخصی که از سوی آن حامی قلمی غیر مشهور، در محفلی خصوصی نقل شده به ما می‌گوید که محتملاً اکثر این آثار، نه آثاری جدید که «آشپرخانه در هفته‌ای که گذشت» است یعنی آثاری که سال‌ها قبل، ابتر، گفته شدند و اکنون، با افزایش مهارت شگردی شاعر، شکل و شمایلی نو یافته‌اند اما افق ذهنی را، موتورکار را که نمی‌شود به همین سادگی عوض کرد!] او، در آن گفتگوی خصوصی برابر آینه، به من گفت که برخی از این غزل‌ها را دوست دارد به دلایلی متضاد با دلایل ذکر شده؛ مثلاً این غزل را:
من که هرگز نگفتم تو را بیشتر از خدا دوست دارم
نقطه را جابه‌جا کرد و دیدم تو را هم جدا دوست دارم
مثلِ مرغابی احساس من گاه ماهی و گاهی پرنده‌ست
منطقی‌تر بگویم تو را مثل آب‌وهوا دوست دارم
بیش از اندازه می‌خواستم بیش از اندازه باید تو باشی
چون نمی‌دانم آیا تو را تاکی و تا کجا دوست دارم
تو یکی هستی و من یکی نه دو تا نه نهایت نه، انگار
کار من با عدد نیست وقتی به شدت تو را دوست دارم

پی نوشت توضیحی شاعر:

برخلاف نظر منتقد گرامی، شعرها فقط در همان تاریخی سروده شده اند که زیر هر شعر گذاشته ام و به ندرت اتفاق افتاده است که بیتی گفته باشم و بعد از مدتی آن را غزل کرده باشم، این اتفاق در کل کتابهای منتشر شده از من، شاید حتا پنج بار هم نیفتاده باشد و مخصوصا در کتاب قانون حتا یک شعر هم اینگونه نبوده است.