من شاعرم

مریم جعفری آذرمانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فروغ فرخزاد» ثبت شده است

نکته

 
مطلبی مفید و قابل تأمل با عنوانِ قافیه ثابت « تجدد» در شعر معاصر ایران - نگاهی به قالب‌های قصیده، شعر نیمایی و سپید بر اساس آرای ساختارگرایان، به قلم منتقد جوان کاظم هاشمی در روزنامه ایران، دیروز (12 مرداد 1396) منتشر شده است. اما دو نکته بعد از خواندنِ مطلب:

1. استفاده از قافیه و ردیف و وزن، لزوماً آن محدودیتی را که تصوّر می رود ایجاد نمی کند، این اجزاء برای شاعرِی که ذهنی موزون و خلاق دارد و به جزء جزء زبان و بیان فکر می کند، فقط بخشی از محدودیتهاست، چون اصولاً شعر در هر صورت چه قالب قدیمی چه قالبهای چدید مثل سپید و غیره، محدود شدۀ آن چیزی است که در ذهن شاعر هست.

2. اخوان و شاملو (و بیشتر شاملو) شاعرانی مخالف استبداد معرفی شده اند که در نگاه نویسنده مطلب مذکور و بر اساس مبانی نظری مطرح شده، از یک بُعد، درست است اما با توجه به همان مبانی نظری باید این را اضافه کرد که:
اگرچه این دو شاعر با کنار گذاشتنِ قالبهای کلاسیک (شاملو به طور کلی و اخوان به طور نسبی) ضداستبدادی عمل کرده اند، اما چون زبان شعر این دو شاعر کهن است، از درون ایدئولوژی مستبدانه دارند، به حدی که شاملو را می توان شاعری دانست که با کنار گذاشتنِ کاملِ وزن و قافیه، و در همان حال، استفاده از زبان بسیار کهن، در ظاهر با استبداد مبارزه می کند اما در باطن، از اصلِ استبداد بیزار نیست و در مقامِ خود، مستبد هم هست؛ قدرتی استبدادی که همراه با رعیت هایش باعث شد غزل چندین دهه در مطبوعاتِ ادبی، قالب کهن تلقی شود و اجازه ی انتشار پیدا نکند، غزلی که یکی از شاعرانِ مهمش حسین منزوی بود که زبان و بیانش به مراتب، نوتر و امروزی تر از زبان و بیان شاملوست. گویا منزوی در بسیاری از غزلهایش شاعری آزاد است که مستبد به نظر می آید اما شاملو مستبدی است که لباس آزادی خواهان را به تن کرده است.
در این میان، شاید تنها کسانی مثل فروغ و نصرت و سهراب، واقعا چه در ظاهر چه در باطن، ضد استبداد بوده اند...

مریم جعفری آذرمانی

من از نهایت شب حرف می زنم...


کسانی که هنوز تنها شاعر بزرگ زن را فروغ فرخزاد می دانند و شعر او را توی سر شاعران زن می کوبند، همان هایی هستند که اگر هم دورۀ فروغ فرخزاد می بودند، شخصی یا چیزی را علم می کردند تا به فروغ سرکوفت بزنند، یا بعضی هایشان حتا از همان هایی می شدند که جنسیت فروغ را بهانۀ ناسزاگویی های خود قرار می دادند. اما در نهایت فقط دو گروهند که می توانند یاد و شعر فروغ را زنده نگه دارند، یکی شاعرانِ زن که با سلیقه ها و استعدادهای مختلف و متفاوت، بعد از فروغ ظهور یافته اند و تلاش می کنند تا شعر زنان مسیر طبیعی خود را طی کند، و دیگر، پژوهشگرانی که صادقانه و مستدل حیات ادبی و فرهنگی فروغ فرخزاد و شاعران زن پس از او را مورد بررسی قرار می دهند.

فلان شاعر یا پژوهشگرِ معروف و پیش کسوت که چند دهه است شعر زنان را دنبال نکرده، اصلاً چطور به خود اجازه می دهد درباره برتری یک شاعر نظر قطعی بدهد؟ اصلاً مگر می شود بدونِ دانستنِ سیرِ تحولاتِ شعرِ زنانی که بعد از فروغ شعر گفته اند، فروغ را درست شناخت؟ وقتی این سیر تحولات را در نظر نگیریم مثل این است که فروغ را در یک مسابقه که تنها خودش در آن شرکت داشته اول بدانیم.

این مسئله وقتی منزجر کننده تر می شود که در مکان های فرهنگیِ رسماً دولتی، می بینیم که هر کسی از راه می رسد می خواهد بگوید من فروغ را می شناسم و آن را وسیله می کند تا باقی شاعرانِ زن را یک جمعِ بی استعداد و بی تلاش نشان دهد، اگر این افراد به حرف خودشان باور دارند چرا با این همه رسانه و روش های تبلیغاتی گسترده شان به فروغ سهم آنچنانی نمی دهند؟ پاسخ روشن است: اگر این کار را بکنند دیگر نمی توانند فروغ را متفاوت بدانند، چون بخشی از موقعیت فروغ به خاطر بایکوت های او از سوی دولت و سیاست بوده است، و اگر این بایکوت ها کاملاً از بین برود، دیگر فروغ شناسی شان برایشان فایده ای نخواهد داشت و نمی توانند آن مرحوم را وسیلۀ فخرفروشی و علم متظاهرانۀ خود قرار دهند. چنانکه برعکسِ این قضیه را برای سهراب سپهری کردند و نتیجه اش این شد که شعرِ متعالیِ سهراب، در موارد بسیاری به دست عوام و خواص، متأسفانه حتا مورد تمسخر هم قرار گرفت.

توجه داشته باشیم فروغ فقط سی و یکی دو سال عمر کرد، و الان زنانِ شاعری داریم که از فروغ از جهت سنی بزرگترند، و قیاس این شاعران با فروغ از اساس اشتباه است، به چند دلیل: فروغ با وجودِ استعداد ویژه و تلاش خودش، این موقعیت را هم داشته که در اوایل حضور فرهنگیِ زنان در اجتماع ظهور پیدا کرده، شاید با استعدادی به مراتب بیشتر، اگر در این زمان می بود، موقعیتش به عنوانِ آغاز کننده از میان می رفت و فقط به عنوان یک شاعر خوب شناخته می شد. یکی دیگر اینکه فروغ به اقتضای رفتنِ زودهنگامش تمام شعرهایش را در سالهای جوانی گفته، کم نداریم زنانِ شاعری که در جوانی شان استعداد و تلاشِ شگفتی داشتند و حتا شعرهای ماندگاری گفتند بعضی هاشان هنوز هم شعرهای خوب می گویند اما بخت با آنها یار نبود که در همان سنِ شکوفایی شان از دنیا بروند و به یک اسطوره تبدیل شوند، بعضی شان در سن بالا از دنیا رفتند و بعضی شان متأسفانه هنوز زنده اند!

مریم جعفری آذرمانی
29 خرداد 1396