من شاعرم

مریم جعفری آذرمانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مفاخره» ثبت شده است

شاملوترین زنم...

از کتاب "تریبون":


شاملوترین زنم، جهان! شغل من «در آستانه»گی

شاه‌کار آفرینشم؛ آفرین به این زنانگی


مرگ را قشنگ شسته‌ام گوشه گوشه دفن کرده‌ام

ایستاده سجده می‌کنم در نمازهای خانگی


غیر گریه هیچ پرده‌ای، روی پوستم نمی‌کشم

ای نقاب‌دارِ بی‌شمار! دور شو از این یگانگی


با منِ بریده از عوام، ادعای دوستی نکن

تک تکِ خواص شاهدند شهره‌ام به بی‌نشانگی


هرچقدر موریانه‌ها، موذیانه دفنِ‌شان کنند

سرنوشتِ شعرهای من، ختم شد به جاودانگی


مریم جعفری آذرمانی

تصویر ندیده‌ام به این آسانی


از کتاب "ضربان":


این تازه‌زنان چه رنگ و رویی دارند! تصویر ندیده‌ام به این آسانی
مردان به برو بیای‌شان مشغولند، دعوت نشدم به این همه مهمانی

از صورت من چه انتظاری داری؟ جز غصّه که خط به خط بر آن حک شده است
هر صفحه‌ی هر کتاب من جمجمه‌ای‌ست، عاقل‌تر از این باش اگر می‌دانی

شعر من اگر شده شعاری در مشت، این جامعه عاشقانه‌هایم را کُشت
از عشق و مخلّفات آن محرومم، احوال دلم گذشته از ویرانی

من مثل قیامتم که مقدورم نیست در جرگه‌ی منکران حقیقت باشم
آینده! به همسایگی‌ام عادت کن! غمگین نشوی از این مصیبت‌خوانی!

شاید صد و چند سال دیگر دیدی هر خطّه به هر زبان که می‌اندیشند
هر روز برای هم خطی می‌خوانند از مریمِ جعفریِّ آذرمانی


مریم جعفری آذرمانی