در سال‌های اخیر، بعضی مجموعه شعرهای جوان‌ها که با مجوز ارشاد به چاپ چندم می‌رسند، ممنوعیت فروش هم دارند، معلوم نیست چه نهادهایی در این قضایا دست دارند، یعنی انگار وزارت ارشاد یک چیز را قبول دارد که فلان نهادِ دیگر آن را قبول ندارد... اما نکته این است که همین ممنوعیتِ فروش است که این مجموعه‌ها را به چاپ چندم می‌رساند، نه لزوماً ارزشِ ادبیِ آن‌ها؛ چون معمولاً مخاطبانِ هیجان زده تمایلِ بیشتری به خریدِ کتابهای ممنوع دارند، بسیاری اوقات ممنوعیتِ این کتاب‌ها، به دلایل شعری نیست، بلکه فقط حاصلِ نمایش‌های سیاسیِ سطحی، از سوی مؤلفانِ جوانِ آن‌هاست، نمایش‌هایی که هیچ ربطی به ارزشِ شعر ندارد، چون معمولاً آثار این گونه مؤلفان، آثاری عمیق و اندیشه‌وزانه نیست و مناسبِ مخاطبانِ سطحیِ ادبیات است که قطعاً تعدادشان بیشتر از مخاطبانِ فرهیخته است (سطحی بودنِ این شعرها، از ایراداتِ فاحشِ دستوری و بی‌منطقیِ بسیاری از تصاویر و کهن‌گراییِ بیش از حدّ و بی‌ارتباطیِ سطرهای شعر به هم... مشخص است). البته باید توجه داشت که این ممنوعیت‌ها معمولاً موردی‌ست نه همه‌جانبه؛ یعنی این کتاب‌ها را چه بسا در کتابفروشی‌های معتبر، در بهترین جای پیشخوان ببینید، ولی مثلاً در نمایشگاه‌هایی مقطعی که خریدارانِ زیادی هم ندارند، ممنوع باشند، و همین ممنوعیت‌ها را مؤلفانِ مذکور، بهانه‌ای می‌کنند تا خود را معروف‌تر و آثارشان را از نظر فکری، مهم و وجودشان را برای سیاست خطرآفرین معرفی کنند... در حالی که اگر خطرآفرین بودند این‌قدر مصونیتِ سیاسی نداشتند که هر چه می‌خواهند بگویند و در مجامع رسمی هم کارگاه شعر برگزار کنند و چیز‌هایی که خودشان نصفه‌نیمه و جسته‌گریخته از این‌ور و آن‌ور شنیده‌اند، به خوردِ جوانتر از خودشان بدهند و حاصلِ این گونه کارگاه‌ها پیداست که خودِ شعر نیست، بلکه نمایشی از شاعر بودن است...


مریم جعفری آذرمانی

(از میان یادداشتها)