پرسشهایی دربارهی غزل امروز
مریم جعفری آذرمانی
(منتشر شده - به طور خلاصه تر - در کتاب هفته شماره 180، 19/2/1388)
اگرچه ممکن است پیش از طرح پرسش، عدهای پاسخ را پیدا کرده باشند یا بدون آنکه به این پرسش و پاسخ بیندیشند کاری از پیش برده باشند، اما طرح پرسش و تغییر در مولفههای پرسش، برای عدهای بسیار بیشتر، دارای اهمیت است؛ زیرا دست کم باعث حرکت خواهد شد. حتا اگر هیچ پاسخ درستی به آن داده نشود مانع از سردرگمی است. یکی از پرسشها این است: چگونه میشود غزل را نو کرد؟ آیا غزل امروز به رابطههای معنایی و زبانی غزل دیروز چیزی افزوده است؟ اگر نو را مقابل سنتی ( و نه کلاسیک) تصور کنیم پس بهتر است این پرسش را کاملتر کنیم: چگونه میشود غزل امروز را کلاسیک کرد (به معنی آنکه تا زمانهای طولانی قابلیت پایداری در برابر قدرت حذف کردن از سوی تاریخ شعر را داشته باشد)؟ با گفتن از زیستن امروزی؟ گفتن از آنچه تا حال گفته نشده؟ نزدیککردن آن به زبان امروزی؟ فاخر بودن زبان یا گفتاری بودن آن؟
اما در عمل چه اتفاقی افتاده است؟ با حجم عظیمی از غزلهای ساختگی در برابر غزلهای خوبْ سروده شده یا حتا خوبْ ساخته شده (و نه ساختگی) روبروییم این غزلهای ساختگی گروه به گروه شبیه هم هستند و به همین دلیل حتا با وجود اینکه زبانی نو دارند پس از مدتی حس زیباییشناسی مخاطب را برانگیخته نمیکنند. فرقی نمیکند که گروهی بیشتر به تصویر میپردازند و یا گروهی بیشتر به زبان، گروهی به آوردن مولفههای زیست امروزی تاکید دارند و گروههای دیگر که هر روز به تعدادشان افزوده میشود یا از تعداد گروهی کم میشود تا به گروهی دیگر اضافه شود. همهی این غزلها مخاطبهای خود را دارند اما وقتی به تولید انبوه میرسند قابلیت خوانده شدن خود را از دست میدهند. این گروه گروه نوشتن نتیجهاش این است: انگار که شاعرانشان یک نفرند میتوان به راحتی این گروههای مجموعهای را خواند مثلا چند روز پیش پنج کتاب غزل را خواندم که هیچ فرقی با هم نداشتند یعنی شاعرانشان فقط با اسم روی جلد از هم تفکیک شده بودند این مساله از این جهت آسیب است که قطعا میتوان دستورالعملی برای نوشتن این غزلها تدوین کرد البته اگر این ایراد را وارد کنیم که به هر حال خیال شاعرانه در حد کم آن هم در شاعران مختلف متفاوت است و غزلها را متفاوت میکند، حکمِ داده شده قطعیت بیشتری پیدا میکند زیرا خیال، یکی از مهمترین عنصرهای شعر است و از آنجا که حتا دوقلوهای همزاد هم صورتهای خیال متفاوتی دارند پس غیر شاعران هم میتوانند کمی خیال را با دستورالعملهای عروضی و فنی و گروهی ترکیب کنند و مثلا ششمین کتاب همین مجموعه باشند. پس شخص شاعر غزلسرا با اندیشه و روح و زیست منحصر به فردش کجاست؟
به پرسش دیگر که بسیار هم شنیده شده: چرا هنوز غزل سروده میشود؟ پاسخهای کاملا منطقی میتوان داد. یکی از پاسخها این است که هنر ذاتا گرایش به کمال دارد و هیچگاه هنر کامل ارایه نمیشود بلکه مثالهایی به وسیلهی هنرمندان پرداخته میشود اگر موشکافانه نگاه کنیم و حتا فرض کنیم که به نظری جامع، در میان مخاطبان برسیم که یک غزلِ مشخص مثلا بهترین غزل تاریخ شعر ایران نامگذاری شود آیا واقعا بر بهترین غزل تاریخ شعر ایران میتوان هیچ ایرادی وارد ندانست؟ همیشه با سلیقهها و حتا معیارهای مختلف روبرو هستیم از مخاطبی میشنویم که مثلا کاش فلان بیت فلان غزل سعدی را حذف کنیم و بعد، غزل را بخوانیم پس همیشه گوشهای انباشته یا حتا بر عکس؛ خالی وجود دارد. همین میل به کمال هنری باعث تداوم یک شکل هنری میشود و غزل در این میان هم به دلیل شکل و هم به دلیل توجه در طول زمان یکی از مهمترین هنرهاست که ظرفیت هرچه بهتر شدن را دارد دلیل دیگر شاید این باشد که واقعا بعضی دردها را نمیشود نوشت یا حتا بعضی شادیها را و اصلا حالتها و کنشها و واکنشهایی در انسان هست که به سختی به شعر در میآیند و همهی آنها هنوز شعر نشدهاند و سعی میکنیم که ننوشتهها را بنویسیم یا نوشتهها را واضحتر کنیم. پاسخ دیگر این است که شعر گاهی اوقات چارهساز و گاهی فقط تسکین دهنده است و مفهومها و حتا کارکردهای خود را عوض میکند و دلیلهایی دیگر.
پاسخهای بسیاری به این پرسش دادهاند هر چند که گاهی حتا مطرح هم نشده باشد
پرسش بعدی: آیا هر شاعری که غزل میگوید یا غزلسرا نامیده میشود میداند غزل چیست؟ محدوده است؟ موردی برای تعصب؟ یا غزل غزل است؟
یک نکتهی مهم تغییر است. جرات تغییر هم کافی است چون در بیشتر نمونهها به خودِ تغییر منتهی میشود. بالابردن حساسیت تاثیرپذیری از غزل، شاعر را مدام در موقعیت تغییر کردن قرار میدهد یعنی اینکه در هر دورهی زمانیِ سرودن، بعد از مدتی دیگر نمیتواند فقط به یک موضوع خاص، فقط به یک شگرد یا یک شیوهی دیدن محدود بشود و پی در پی در حال کشف است؛ کشف ظرفیتهای نوشتن در یک شکل هندسی که میتواند فضایی باشد نه سطحی.