نشرهایی مثل چشمه و نگاه، مجموعه های بسیاری تا همین اواخر، ذیل عنوانهایی شبیه «جهان تازه شعر» و از این دست اسمها، منتشر کردند و منظورشان از شعر، فقط سپید بود، اما این بار نشر بوتیمار در این مسابقه، از همۀ آنها جلو زده است و کتابهای سپید را ذیل عنوان «ایستگاه شعر» منتشر می کند و کتابهای غزل را ذیل عنوان «ایستگاه عروض».
با جدا کردن شعر و عروض، می خواهد بگوید شعر یعنی سپید، و غزل یعنی وزن عروضی، اما این که چه می خواهد بگوید ذره ای در سیر ادبیات معاصر نقش تاریخی ندارد، فقط نشانه هایی از کینه ای چند دهه ای نسبت به غزل دارد، غزلی که حیثیت تاریخیِ زبان فارسی است، غزلی که مهترین شاعران فارسی زبان در این قالب شعر سروده اند و هنوز هم می سرایند و اگر تنها یک اهمیت در همین دنیای جدید داشته باشیم از صدقه سریِ همین غزلسرایان داریم.
به راستی تا کی قرار است این چشمه ها و نگاه ها و بوتیمارهای معاصر خشکیده و تنگ و تشنه باشند؛ و به جای آن که با محتوا کاری برای شعر بکنند، با برچسب زدن و کنایه زدن روی جلد، خود را راضی نگه دارند؟

در لغتنامه دهخدا آمده است: بوتیمار نام مرغی است که او را غم خورک نیز گویند و او پیوسته در کنار آب نشیند و از غم آنکه مبادا آب کم شود با وجود تشنگی آب نخورد...

اما اگر اکنون زنده بود شاید معنای دیگری را نیز اضافه می کرد:
بوتیمار نام نشری است که... از غم آنکه مبادا سپید، جایش تنگ شود، غزل را شعر نمی داند.


مریم جعفری آذرمانی
20 اردیبهشت 1396


عنوان مطلب برگرفته از این بیت منزوی است:

تو را به کینه چه دِینی است؟ کاش می آمد

کسی که دِین جهان را به عشق ادا می کرد