چند نگرانی در مورد «غزل اجتماعی معاصر»

(منتشر شده در خبرگزاری مهر 12/3/94)


مریم جعفری آذرمانی

شاید با کمی تسامح بتوان قبول کرد که هر شاعری یا هر اهل شعری در هر سطحی از درک ادبی می‌تواند گزیده‌ای از شعرهای شاعران را در مجموعه‌ای گردآورد و اگر به ناشری دسترسی داشت با عنوانهایی مثل "غزل امروز" یا "غزل معاصر" و غیره منتشر کند چنان که در بازار کتاب، از این دست بسیار می‌بینیم. به اینگونه گزیده‌ها معمولا نمی‌شود ایراد گرفت چون گردآورندگان چه شاعر باشند چه دوستدار شعر، خودشان را محق دانسته‌اند که سلیقه‌شان را معیار انتشار گزیده شعر شاعران تصور کنند. اما وقتی این قضیه، شکلی به ظاهر پژوهشگرانه و حجیم به خود می‌گیرد، راه برای نقد و نظر بازتر است.
کتابی سه جلدی با عنوان "غزل اجتماعی معاصر" به گردآوری مهدی مظفری ساوجی، از سوی نشر نگاه در اواخر سال 93 منتشر شده است. در برخورد اول باید خوشحال بود که کتابی با این حجم و به شکلی تقریبا شکیل، در حیطۀ غزل منتشر شده است آن هم با تأکید بر بازه تاریخی از 1285 تا 1384 دارای سه زیرعنوان به شرح: انقلاب مشروطه تا کودتا، از کودتا تا پیروزی انقلاب، از پیروزی انقلاب تا پایان دولت اصلاحات. از آنجا که جمع کردنِ این همه غزل در یک جا، خودش زحمت بسیاری می‌خواهد و تردیدی ندارم که گردآورنده خواسته در حد توانش کاری مثبت برای غزل انجام دهد، لازم است نکاتی را اشاره کنم با این امید که در ویرایش‌های بعدی لحاظ شود:


1. گردآورنده آنگونه که در مقدمه جلد اول و روی جلد سوم اشاره کرده، غزلهای مذکور از بین غزلهایی که تا خرداد سال 84 سروده شده‌اند انتخاب شده است. اما گویا توجه نداشته است که بسیاری از شاعران جوانی که چندین شعر از آن‌ها در جلد سوم آمده در نیمه دوم دهه هشتاد، تازه شاعری را شروع کرده‌اند چطور ممکن است که قبل از سال 84 که اصلا وارد دنیای شعر نشده بودند غزل گفته باشند آن هم غزل اجتماعی. گویا گردآورنده بسیاری از غزل‌ها را در همین چند ماه اخیر از صفحه‌های خود شاعران در شبکه‌های اجتماعی یا کتابشان برداشته و به این تصور که آنها قاعدتا سال‌هاست که شعر می‌گویند، شعرهای اخیرشان را به جای شعرهای ده سال پیش تصور کرده است.


2. گردآورنده در ابتدای کتاب مقدمه‌ای چند بخشی در جهت تاریخ‌نگاری غزل اجتماعی ایران نوشته است که اگر کسی با شعر و شاعری دست کم در دهه هفتاد و هشتاد آشنا نباشد تصور خواهد کرد که غزل مثل یک عزیز دردانه برای اهالی ادب و مطبوعات و مجلات ادبی، در تمام صفحات و مجالس ادبی مورد ستایش قرار می‌گرفته، در حالی که اصلا تا سال 84 عملا به جز مجله حوزه هنری یا یکی دو روزنامه هم طیفِ آن، اکثریت قریب به اتفاق جامعه شعری غزل را به عنوان شعر امروز قبول نداشتند و نه تنها مطبوعات و مجلات و سایت‌ها بلکه بسیاری ناشران هم با غزلسرا رفتار درستی نداشتند. در دوره مذکور یعنی قبل از 84 شاید به زعم گردآورنده فضای فرهنگی باز بوده، اما نه برای غزل و غزلسرا، اتفاقا در همین دوره بیشترین برخوردهای حذفی با غزل در تاریخ غزلسرایی فارسی، صورت گرفته و به جز چند نفر انگشت‌شمار، بسیاری از کسانی که در جلد سوم نامی از ایشان آمده، مجالی برای بروز و ظهور غزلهایشان نداشتند. البته اینکه غزلهایی در این دوره در وبلاگهای شخصی شاعران منتشر شده، بحث دیگری‌ست، منظور اصلی این است که در مقدمه چنین کتاب حجیمی با تقسیم بندی سه بخشی تاریخی، برای غزل معاصر و عنوان‌های پرطمطراق روی جلد، توقع می‌رود که مشکلاتی که غزل معاصر برای ارائه حرفه‌ای خود داشته، دست کم اشاره‌وار بازگو شود، نه اینکه برای مخاطب این تصور به وجود بیاید که انگار غزل هیچ گونه مخالفت و ممانعتی نداشته و مثل قالب‌های آزاد منتشر می‌شده است.

3. همان پنج غزلی که از من در این کتاب آمده، تمامشان بعد از خرداد 84 سروده شده و با تاریخ دقیق روز در مجموعه شعر چهارمم با عنوان «زخمه» منتشر شده‌اند، در حالی که به راحتی می‌شد شعری از من از کتابهای قبل از آن انتخاب کنند که تاریخ سرایش آن‌ها در دهه هفتاد و تا بازه زمانی خرداد 84 است.

4. وقتی عنوان یک کتاب سه جلدی با این حجم را می‌گذاریم غزل اجتماعی معاصر، معنی‌اش این است که جریان یا جریان‌هایی بوده‌اند که اولا غزل را به عنوان یک قالب معاصر قبول داشته‌اند و ثانیا آن را با رویکرد اجتماعی موجودیت داده‌اند، پس کسانی که به طور تفننی یکی دو غزل هم در عمر ادبی‌شان گفته‌اند، نه تنها لزومی به آوردن غزل آن‌ها نیست، بلکه گاهی حتا ضعف آثارشان که عمدتا با زبانی بسیار کهن و خالی از خلاقیت گفته شده، آسیبی برای این گونه کتاب‌ها تلقی می‌شود.

5. از بعضی غزلسرایانِ دو سه دهۀ اخیر که قبل از سال 84 غزلهای اجتماعی گفته‌اند اصلا غزلی ذکر نشده، در حالی که شاعرانی که از لحاظ سنی و سابقه شعری، بیش از یک دهه بعد از این شاعران محسوب می‌شوند شعرشان در کتاب هست.

6. گردآورنده در مقدمه با استناد قرار دادنِ کتابی با عنوان «مدح، داغ ننگ بر سیمای ادب فارسی» مهمترین شاعران تاریخ ادبیات را مورد انتقاد قرار می‌دهد، در حالی که در جلد سوم همین کتاب، از شاعران معاصری غزل‌های متعددی آورده که گاهی حتا بدون زحمت مدیحه‌سرایی بلکه با سیاست‌ورزی، از شعر نه تنها به نان و نوایی رسیده‌اند بلکه از پست و مقام هم بی‌نصیب نمانده‌اند. البته بررسی این موضوع مجالی گسترده‌تر می‌طلبد و فقط مختص به این کتاب نیست.

7. متاسفانه گزینش شعرها در این کتاب به گونه‌ای است که بعد از مرور آن، مخاطبانی که تازه با ادبیات آشنا شده‌اند یا دانشجویان و دانشگاهیانی که در جریان مستقیم وقایع ادبی دو سه دهه اخیر نبوده‌اند، قاعدتا به این نتیجه می‌رسند که محمدعلی سپانلو و شمس لنگرودی و اسماعیل شاهرودی و نیما یوشیج و احمد شاملو و اخوان و محمد حقوقی و سهراب سپهری و منوچهر آتشی و ... همگی شاعر غزلسرا هستند (حتا عکس منوچهر آتشی روی جلد سوم درج شده آن‌هم در کنار منزوی و بهمنی و...) و همگی به اتفاق غزل اجتماعی گفته اند و احتمالا به دلیل سابقه طولانی‌شان در این زمینه مبدع هم بوده‌اند! و گویا تفاوتشان با شاعرانی مثل حسین منزوی و بهمنی و بهبهانی فقط در تعداد آثار است! البته مثلا آتشی در این زمینه هم گویا چنان فرقی ندارد. در حالی که بعضی از این‌ها به پیروی آن جملۀ «غزل شعر امروز نیست» غزل را از مطبوعات تخصصی شعر به راحتی حذف کردند چون خودشان غزلسرا نبودند البته غزلهایی که از اینها در این کتاب می‌بینیم، کاش منتشر نمی‌شد چون لزومی ندارد که ما مثلا غزل‌هایی از شمس لنگرودی یا نیما یوشیج در سیر غزل بیاوریم که اصلا نه تنها چیزی به کارنامه‌شان اضافه نمی‌کند بلکه به نوعی سطح ادبی شان را هم پایین می‌آورد چون غزلهایی که از این افراد منتشر شده حتا در حد متوسط روزگار خودشان نیست. جالب است که با وجود این، غزل فروغ فرخزاد که اتفاقا بسیار مهم‌تر و بهتر از دیگر شاعرانِ «شعر نو» است نیامده. . بعضی از این اشخاص، حتا باید پاسخ دهند که چرا برخورد حذفی با غزل داشته‌اند، نه اینکه غزل‌های ضعیفشان را در کنار امثال حسین منزوی که عمرشان و هستی‌شان را فدای غزل کرده‌ند قرار دهیم. در حالی که همین حسین منزوی، حتا شعرهایی هم در قالب‌های نو تر دارد که اتفاقا خیلی هم امروزی‌تر و متعالی‌تر از سطح متوسطِ «شعر نو» در زمان خود بوده، اما هیچ‌گاه در تاریخ «شعر نو» نامش نمی‌آید.

8. گردآورنده می‌توانست قید سال‌نگاری را تا 88 یا حتا تا همین سال 92 و 93 ادامه دهد، تا بعضی ایراداتِ زمانیِ شعرها رفع شود، اینکه دوره‌های سیاسی را جدا کننده دوره‌های شعری بگذاریم، نباید باعث شود که از این نکته غافل باشیم که شعر اگر چه از اتفاقات اجتماعی سیاسی تاثیر می‌پذیرد اما واقعیت این است که همیشه هم اینطور نیست مثلا از اواخر دهه هشتاد بود که غزل اجتماعی بیشتر نمود پیدا کرد و یکی از دلایلش این بود که شاعران خودشان صاحب صفحه‌های شخصی شده بودند و دیگر نیازی به گذشتن از فیلترهای ضدغزلِ بعضی مجلات و مجالس نداشتند.

9. من بیشتر نگران این هستم که این گونه کتابها که ظاهری علمی و حجیم دارند به جای کتابهای مستقل شاعران، به کتابخانه‌های مراکز پژوهشی راه پیدا می‌کنند و مقالاتی که یکی از منابعش این کتاب باشد گزاره‌هایی غیر صحیح را وارد ادبیات پژوهشی ما خواهد کرد.

در پایان برای گردآورنده این کتاب که یقینا خواستار تبیین و گسترش غزل معاصر برای عموم مخاطبان شعر امروز است، آرزوی توفیق دارم.