از کتاب "صدای ارّه میآید":
گل از گلها شکفت و رنگ جدولها بهاری شد
به دستِ کارگرها در حواشی سبزهکاری شد
زمستان رفته و مثل ذغالش روسیاهم من
به ویرانی سفر کردم که سوغاتم «نداری» شد
عمو نوروز من هستم که با پیراهن سرخم
به طبلم میزنم: «مردم! جهان از خون اناری شد،
چه باغی میشکوفد از گلوگاهِ مسلسلها؟
چه دریایی اگر سرچشمهها از زخم جاری شد؟»
نمیدانم چرا مردم به هم تبریک میگویند
بهاری را که با برف زمستان آبیاری شد
مریم جعفری آذرمانی