وقتی از ناشران تخصصی شعر می پرسی چرا این همه مجموعه های مبتذل را که به شکل نفرت انگیزی، عاشقانه تصور شده اند، منتشر می کنید، و پاسخ می دهند: پسرها برای دوست دخترهایشان می خرند...؛
وقتی ناشران تخصصی شعر، شاعرانی را بیشتر تبلیغ می کنند که فالوورهای بیشتری دارند نه شعر بهتر، شاعران که چه عرض کنم، کسانی که اول قرار نبود شاعر باشند، اما زودتر از بقیه گوشی اندروید خریدند و وارد اینستاگرام شدند و این شبکه اجتماعی را که اصلاً برای شاعر ساخته نشده بود، محفلی کردند برای گذاشتن چهره های نه چندان زیبا و نثر و نظم های نه چندان شعر، و هر چند وقت یکبار با یک تماس تلفنی، هزاران فالوور خریدند و به فالوورهای کاذبِ قبلی شان افزودند، تا خود را شاعر مردمی نشان دهند...؛
وقتی سارقان ادبی ـ اصلاح می کنم: سارقان بی ادب ـ کتابهایشان پرفروش تر از بقیه باشد...کتابهایی که ملغمه ای از تکنیک های ضعیف شده و تصاویر مبتذل شده و زبان الکن شدۀ شعرهای شاعرانی است که به خاطر این همه ظلمِ فرهنگی، به استضعاف کشیده شده اند و اگر حرفی بزنند شنیده نمی شود...؛
وقتی بسیاری از شاعران، شعرهای تکراری در کتابهایشان می گذارند و آنقدر شعر تکراری در کتابهایشان گذاشته اند که اگر ده کتابشان را بچلانی، دو کتاب به زور از آن در می آید...؛
وقتی شاعران جدّی که دیگر بعد از این همه سال نمی توانند از شعر دست بکشند، مجبورند برای انتشار کتابهای بعدی شان به ناشر پول هم بدهند... پولی که از آن طرف به شکلی ناجوانمردانه، به حساب حق التألیفِ شاعرانِ مبتذل گو واریز می شود...؛
وقتی فرهنگ پدر و مادری ندارد که بگوید عزیزانی که الان مدیر فرهنگی شده اید، این چه جهنّم درّه ای است که برای برگزاری نمایشگاه کتاب درست کرده اید؟ این نمایشگاه پوشاک نیست که همه خانوادگی بروند، جوانِ تنها چرا باید تا شب در حومه شهر باشد، آن هم به جرم اینکه به کتاب خریدن علاقه دارد...؛
همین است که حتا اگر نمایشگاه کتاب را آب ببرد، نه تنها شاعر ناراحت نمی شود بلکه اگر شأنِ فرهیختگی اش اجازه می داد، دوست داشت جشنی هم برگزار کند...
مریم جعفری آذرمانی
16 اردیبهشت 1396
وقتی سارقان ادبی ـ اصلاح می کنم: سارقان بی ادب ـ کتابهایشان پرفروش تر از بقیه باشد...کتابهایی که ملغمه ای از تکنیک های ضعیف شده و تصاویر مبتذل شده و زبان الکن شدۀ شعرهای شاعرانی است که به خاطر این همه ظلمِ فرهنگی، به استضعاف کشیده شده اند و اگر حرفی بزنند شنیده نمی شود...؛
وقتی بسیاری از شاعران، شعرهای تکراری در کتابهایشان می گذارند و آنقدر شعر تکراری در کتابهایشان گذاشته اند که اگر ده کتابشان را بچلانی، دو کتاب به زور از آن در می آید...؛
وقتی شاعران جدّی که دیگر بعد از این همه سال نمی توانند از شعر دست بکشند، مجبورند برای انتشار کتابهای بعدی شان به ناشر پول هم بدهند... پولی که از آن طرف به شکلی ناجوانمردانه، به حساب حق التألیفِ شاعرانِ مبتذل گو واریز می شود...؛
وقتی فرهنگ پدر و مادری ندارد که بگوید عزیزانی که الان مدیر فرهنگی شده اید، این چه جهنّم درّه ای است که برای برگزاری نمایشگاه کتاب درست کرده اید؟ این نمایشگاه پوشاک نیست که همه خانوادگی بروند، جوانِ تنها چرا باید تا شب در حومه شهر باشد، آن هم به جرم اینکه به کتاب خریدن علاقه دارد...؛
همین است که حتا اگر نمایشگاه کتاب را آب ببرد، نه تنها شاعر ناراحت نمی شود بلکه اگر شأنِ فرهیختگی اش اجازه می داد، دوست داشت جشنی هم برگزار کند...
مریم جعفری آذرمانی
16 اردیبهشت 1396