از کتاب "زخمه":
با پنجرهای خسته، پس حال تماشا نیست
پس خوب نمیبینم پس منظره زیبا نیست
میبندم اگر زشت است، زشت است که میبندم
دنیای پر از در هم، بیپنجره دنیا نیست
انسانم و ممکن نیست آزاد بیَندیشم
وقتی همهی فکرم در جمجمه زندانیست
شعر است که میبیند آن نقطهی پایان را
نقطه
سرخط، شاعر بنویس که
من، ما نیست
مریم جعفری آذرمانی