یک شعر از کتاب "دایره":
حال و روزم را عوض کردم، بعد از این سنگین نخواهم شد
سنگِ قبل از این اگر بودم، سنگِ بعد از این نخواهم شد
دوستدارِ زن شدن بودم، دشمنم کردم عجوزان را
پیرِ صاف و سادهای هستم، صورتی پُرچین نخواهم شد
سرنوشتم ناگزیرم کرد، چار فصلِ سال گُل باشم
مثل مهمانهای ناخوانده، بارِ فروردین نخواهم شد
باتلاقیهای بیدریا! گرچه بارانِ مرا کُشتید
هر چه هم دنیا لجن باشد، تا ابد چرکین نخواهم شد
مریم جعفری آذرمانی