از کتاب "
68 ثانیه به اجرای این اپرا مانده است":
نرو خورشید... نشْنید و به سمت کوه، راهی شد
و عکس ماه افتاد و تمام چشمه، ماهی شد
نمیشد سد بکارم روبرویش تا که برگردد
و رفت و رنگ اقیانوس، همرنگ کلاهی شد،
که هر شب آسمان کهنه میپوشید و میپوشد
جهان هم تا جهنّم را بگوید حلقِ چاهی شد
زمین چرخید و هی چرخید و هی چرخید دور من
که دیگر چشم من، محوِ تماشای سیاهی شد
گلو را وا کن و بالا بیاور غصههایت را
حقیقت را بخور، تلخ است، امّا سیر خواهی شد
مریم جعفری آذرمانی