دربارهی کتاب «پیانو» سرودهی مریم جعفری آذرمانی
محمدعلی بهمنی
(منتشر شده در نشریه الفبا و فصلنامه شعر، شماره 67، پاییز 1388)
آینه از درد من آهی کشید
دیگر تصویر خودش را ندید
آفرینش شعر همهی آن ناگهانی نیست که گاه برای شاعر اتفاق میافتد. یافتن، خواندن، شنیدن و زیستن شعر خوب هم، ناگهانی از همان ناگهانهاست.
نامش را شنیده بودم و حالا در جمعی که به جاذبهی یادی دیگر از زندهنام «حسین منزوی»، بر پا بود؛ سخنانی در «چرایی» حسین منزوی بودن، بیان میکرد. شناخت درونی او از جایگاه والای شعر منزوی را با خود داشت. و من بر آن بودم که در پایان جلسه، تشکر خاصی از او داشته باشم. اما خودش در فرصتی نزد من آمد و دفتر شعرش (پیانو) را که برایم امضا کرده بود به من داد و به سرعت از سالن بیرون رفت.
چند روزی گذشت تا فرصت زیستن با آن مجموعه، برایم فراهم شد ناگهانی که با خواندن اولین شعرش به خود گفتم: کاش همان لحظهی دریافت این مجموعه را میخواندم.
من دفتر شعر (پیانو) که مجموعهی ناگهانهای «مریم جعفری» است را زیستهام. زیستنی در ناگهانهایی که ناگزیر زیستنم با نگاهی تازه و کاشف میکرد:
هرچند زن اسم عام است زن بودن من خصوصیست
امکان ندارد بفهمی این طرزِ بودن خصوصیست
بیداری از دندهی چپ آغاز عصیانگری بود
حالا کمی دورتر باش ابعاد این تن خصوصیست
به یقین در هنر، آن هم هنر کلامی، چگونه بیان کردن چیزی کم از چه بیان کردن ندارد. شاعر از آفرینش کلمه تا… امروز، یا از زندگی حرف زده است یا از مرگ. یا از زمین سروده است یا از آسمان. یا از هست گفته است یا از نیست. و شعر آیندگان نیز همه در چرخش همین مدار خواهد بود و دیگر هیچ. ولی آنچه که این مکرر را برای ما شنیدنیتر از پیش میکند، طرز بیان بیتکرار شاعر است. مثال دیگری میتواند سادهگویی مرا سادهتر کند. اگرچه باید از منزوی بزرگ و یکایک دوستداران شعرش طلب پوزش کنم که بیت والایی از او را همنشین ابیاتی میکنم که متاسفانه در این روزگار هنوز در دفتر خاطره و یادگار دانشآموزان یافت میشود. دو شاعر که نامشان را به رسم قدما «لاادری» مینویسم تا افشایشان نکنم. دو بیت با مضمون مشترک «بوسه» را از نگاهی نه چندان متفاوت به نظم کشیدهاند.
1- دزدی بوسه عجب دزدی پُر منفعتیست
که اگر بازستانند دو چندان گردد
(لاادری)
2- سیگار لبت بوسه زد و من لب سیگار
دیدی به چه حیله ز لبت بوسه گرفتم
(لاادری)
«حسین منزوی» هم در اولین دفتر شعر خود «حنجرهی زخمی تغزل» - 1350 نشر بامداد. نگاهی آفریننده به بوسه دارد که میخوانیم:
مجال بوسه به لبهای خویشتن بدهیم
که این بلیغترین مبحث شناساییست
تفاوت بیانی دو شاعر مضمونساز و یک شاعر کاشف و خلاق، آنگونه که در سه بیت اشاره شده، روشن و گویاست که نیازی به توضیح بیشتر نمیبینم.
همانگونه که به پاسخ سخنان کوتاه و آگاهانهی مریم جعفری در یادروز «منزوی» لازم نمیبینم ابیاتی دیگر و بیشتر از مجموعهی (پیانو) را در این نوشته بیاورم که میدانم شعرشناسان را مصراعی کافیست تا بیدرنگ پییاب شاعر و مجموعهاش باشند.
دیوارها بیسوادند وقتی که یکسر سپیدند
با خون کمی رنگشان کن دیوارها ناامیدند
دیوار قبلا نبودهست اینجا پر از باغ بودهست
پس خوش به حال درختان دیوارها را ندیدند
مجموعهی پیانو، عبور آگاهانهایست از غزل فاخر پیشینهدار ما به غزل بعد از نیما و مکثیست در غزل نئوکلاسیک و تنفسی در هوای غزل اینک که انتشارش تبریکی به سرایندهاش خانم مریم جعفریست و مژدهایست به پییابان غزل پویا.