درباره شعر «مریم جعفری آذرمانی» به مناسبت انتشار مجموعه «۶۸ ثانیه به اجرای این اپرا مانده است»
مرتضی کاردر
(منتشر شده در نشریه فیروزه، 11/12/1389)
برای شاعر و منتقد ارجمند
حمیدرضا شکارسری
نور از جان شب چه میخواهد؟ که قدم در قدم حضورش را
به رخ شب کشیده است به زور، تا منظم کند عبورش را
وقتی از اضطراب میگذری روی پلها کمی توقف کن
به تماشای ارتفاع بایست، خودکشی باز کرده تورش را
در تمدن نمیشود خوابید بوق ماشین، صدای انسان است
که به بیداریاش طلسم شده، تا نبیند دو چشم کورش را
واقعیت چه کرده با حسش؟ که به شعری نمیرسد هرگز
شاعر شهر ساختار زده، منطقش میکشد شعورش را
مریم جعفری آذرمانی یک غزلسرای حرفهای و تمام وقت است. شاعری که تمام تواناییاش را برای انجام حرکتهای تازه در غزل و رسیدن به بیانی متفاوت و مخصوص به خود در این قالب به کار بسته است. او در پنج سال گذشته چهار مجموعه غزل منتشر کرده است که حاوی بیش از دویست غزل است. انواع و اقسام تجربهها را نیز در این قالب انجام داده است. از سرودن در وزنها و بحرهای کوتاه و آسان تا بحرهای بلند و دشوار، از غزلهایی روایی تا کارهایی کلاسیک، از زبانی به شدت تجربهگرا با آشناییزداییهای فراوان تا زبانی تجربه شده و باستانگرا، از یک جهانبینی نامتعارف و هنجارشکن تا یک نگاه متعارف و معمولی…
تنوع تجربههای او آنقدر هست که نمیتوان با یک حکم کلی درباره آنها به داوری نشست. شاید بتوان نقاط مشترکی را در آنها بازشناخت و مشخصههایی کلی را برایشان برشمرد اما به راحتی میتوان با مثال نقضهایی کلیت آنها را در معرض تردید قرار داد. مثلاً میتوان چنین گفت که: اگر یکی از بنیادیترین تفاوتهای شعر کلاسیک و مدرن را در نسبت میان تصویر و معنا بدانیم شعر او از این جهت که معناگراست و معنا در بسیاری از شعرهایش نسبت به تصویر اصالت دارد شعری کلاسیک است، اما به راحتی میتوان غزلهای بسیاری را یافت که خلاف این مدعا را اثبات میکنند و تصویر در آنها اصالت دارد. میتوان گفت که: شعر او از این جهت که بیشتر به دغدغهها و پرسشهای ازلی ابدی انسان میپردازد شعری کلاسیک است اما باز شعرهایی در میان کارهایش یافت میشود که در زندگی روزمره اتفاق میافتند و خاستگاهی امروزی دارند. یا میتوان گفت که: او با انتخاب وزنها و بحرهای دشوار و در هم ریختن موسیقی طبیعی غزل میکوشد سابقه شنیداری مخاطب را به هم بریزد تا شعرش را به نثر نزدیک کند اما در مقابل انبوه غزلهایی را میتوان یافت که کاملاً از شیوههای متعارف موسیقایی غزل پیروی میکنند.
همچنین میتوان گزارههای دیگری را کاملاً خلاف جملههای بالا به دست داد:
میتوان شعر او را به دلیل تلقی متفاوت و مدرنی که از زن دارد شعری کاملاً مدرن دانست اما زن در بسیاری از غزلهایش تفرد و تشخصی ندارد و در حد یک نوع باقی میماند، یا مثلاً میتوان شعر او را به خاطر این که شاعر گاه و بیگاه در متن حضور مییابد یا به خاطر بازیهایی که با ساختار شعر کرده است شعری مدرن یا حتی پست مدرن دانست اما لحن و نگاه شاعر در آن غزلها کلیتی کلاسیک را به غزل تحمیل میکند.
میتوان گفت که او در بعضی از غزلهایش مدرن است و در بعضی دیگر کلاسیک اما چه میتوان گفت وقتی بعضی از این مؤلفهها در یک غزل جمع میشوند و مؤلفههای دیگر در غزلهایی دیگر. مثلاً گاه تک بیتها رواییاند اما بیتها با هم ارتباط ساختاری ندارند و غزل به جای اینکه ساختمند باشد بیت محور است. یا مثلاً در بسیاری از غزلهایش فردیت شاعر و شخصیتها به عنوان یکی از مشخصههای ادبیات مدرن کاملاً آشکار است اما در عین حال در همان غزلها با نگاهی کلنگر به دغدغهها و پرسشهای ازلی ابدی پرداخته است.
سری از دار آویزان، زبانش را درآوردهست
چه حرفی داشت با مردن که… جانش را درآوردهست
زنی محو تماشا، عکس فرزندش در آغوشش
که چندی پیش، مغز استخوانش را در آوردهست
خلافی کرده آیا مرد زندانبان که یک عمر است
خلاف دیگران هر روز، نانش را در آوردهست
چه دارد ابر زخمی تا ببارد پیش چشم او
که با یک اشک، کفر آسمانش را در آوردهست
زنان آبستن عشقاند، دردی مشترک دارند
جنینی که… دمار مادرانش را در آوردهست
*
من چه گفتم به دختر که ترسید؟ ساعت خوابها را عوض کرد
خواستم تا جوابی بگوید با سکوتش صدا را عوض کرد
خوبیات بیشتر از بدی بود، هی به خود بد نکن آخرش چه؟
سادگی جز تو حرفی ندارد تو نبودی، کجا را عوض کرد؟
آن همه شعر حالا کجایند؟ باز باید به دنیا بیایند
تا به خود نقش مادر گرفتم کارگردان نما را عوض کرد
– آرزو کن که دردی نباشد… – درد من آرزو کردنم بود
فلسفه ذهن زیبای من شد، جای قانون شفا را عوض کرد
شعر باید بمیرد نه شاعر، مریم! الله اکبر، خدایی؟
روی انگشت جای قلم ماند، دست نفرین دعا را عوض کرد
*
به نظر من گوناگونی این تجربههاست که هویت شعری مریم جعفری آذرمانی را شکل داده است. او با تلفیق و در هم آمیختن مؤلفههای مختلف غزل کلاسیک و مدرن و استفاده اغلب ناهمگن از این مولفهها در هر غزل، به غزلی متفاوت دست یافته است. کارنامه شاعری او آکنده از این تجربههاست. کتابهایش را که به دقت بررسی کنیم میبینیم که همین روند را با شدت و ضعفها و فراز و فرودهایی دنبال کرده است.
اما اگر مانند عدهای معتقد باشیم که او هنوز در حال تجربه و در مسیر شدن است و مانده است تا به وضعیت ثابت و نقطه قابل اتکایی در غزل برسد باز هم نمیتوان انکار کرد که غزل او پس از غزل مدرن دهه هفتاد و شعر شاعرانی چون محمد سعید میرزایی اتفاقی متفاوت و پیشنهادی تازه در غزل امروز است. اگر چه من معتقدم که در مسیر همین تجربهها نیز به موقعیت قابل توجهی دست یافته است.
*
اما یکی دو نکته که فکر میکنم تذکر آن میتواند برای ادامه کار شاعر سودمند باشد:
نخست اینکه شتاب او در انتشار پیدرپی مجموعههایش قدری زیاد است. چهار مجموعه در عرض پنج سال؛ و تا آنجا که میدانم پنجمین مجموعه غزلش هم در راه است. بیآنکه بخواهم منکر این شوم که تعداد غزلهای قابل توجه او از هر غزلسرای دیگری در این سالها بیشتر بوده باید بگویم که در کارنامهاش غزلهایی دیده میشود که چیزی بر کارنامهاش نمیافزاید، اگر نگوییم از آن میکاهد. غزلهایی که جنبه تفنن و طبعآزمایی دارند و هر شاعری درلابهلای دفترهایش نمونههایی از آنها را دارد اما به گمان من دلیلی ندارد که همه آنها را منتشر کند. سهلانگاری شاعر در انتشار چنین غزلهایی سبب میشود که کارهای خوبش در میان این شعرها گم شود و کمتر به چشم بیاید.
دوم اینکه، طبیعی است هر هنرمندی بیتردید بهرهای از خودشیفتگی دارد. قدری خودشیفتگی و میل به جلوهگری اگر چاشنی کار هنرمند نباشد شاید در خلق و ارائهٔ کارهایش به مشکل بر بخورد، اما این خودشیفتگی اگر از حد نرمال آن فراتر برود کار دست هنرمند میدهد. فکر میکنم که حضور و جلوهگریهای شخصی مریم جعفری در غزلهایش بیش از اندازه است. تکرار گاه و بیگاه نام شاعر فقط در بعضی از غزلهایش پذیرفتنی است و در بسیاری از آنها وجهی ندارد. ادامه این کار غزل های او را ابتذال میکشاند و از کیفیت آنها میکاهد.