از کتاب "ضربان":
این که تنها نه روی درختان، روی احساس من هم نشسته
برنگشتم... که بیرون کافه: برفِ لجباز نم نم نشسته
عکسِ خوشبختیِ من که عمریست هی قرار است فردا بیاید
تا هوس میکنم ـ بیافاده ـ قهوهی تلخ در دم نشسته
مردِ برفی کنار خیابان، آب شد در ترافیکِ زنها
انتظارم زنِ بیقراریست؛ پا به پا کرده کم کم نشسته
از زمان انتظاری ندارم با کسی هم قراری ندارم
پس شروعش کنم درد دل را؛ صندلی مثل آدم نشسته
مریم جعفری آذرمانی