نگاهی به مجموعه غزل «زخمه» مریم جعفری آذرمانی
(منتشر شده در خبرگزاری کتاب ایران ـ ایبنا ـ ۵ مرداد ۱۳۸۸)
حامد هاتف، دبیر گروه ادب و هنر
مریم جعفری آذرمانی سال گذشته با مجموعه «پیانو» برنده بخش شعر سنتی جایزه پروین شد. این مطلب نگاهی دارد به مجموعه غزل «زخمه» او؛ که سال گذشته منتشر شد و امسال برای نخستین بار از سوی نشر مجنون در بیست و دومین نمایشگاه کتاب تهران عرضه میشود. در این مطلب به شکل مختصر، با دقیق شدن در صنایع بدیعی به کار رفته در این غزلها، کیفیت جفت شدن این صنایع کلاسیک با نگاهی مدرن بررسی شده است ـ ولی پیش از آن، چند نکته کوتاه درباره آفتهای نقد شعر امروزمان. ـ نقد شعر در ایران دچار چند مشکل است. شاید مهمترین آنها این باشد که ما هنوز در نقد شعر جدید صاحب مکتب نیستیم – یعنی در روبروییهایمان با یک شعر که از قوالب عروضی قدیم تبعیت نمیکند، ناچاریم از رهیافتهایی استفاده کنیم که از کتابهای ترجمه آموختهایم. بحث اینجاست که این شیوههای نقد از شعر فارسی استخراج نشدهاند؛ بلکه وابسته به متون شعری زبانهای دیگر هستند. زبان متفاوت، نقد متفاوت میخواهد.
شکی نیست که این شیوههای نقد به زبانهای مختلف ترجمه میشوند؛ و شکی نیست که اندیشمندان هر زبانی تلاش میکنند آن شیوهها را در زبان خود نیز به کار گیرند تا همواره به صورت رویکردی بیگانه و در سطح ترجمه نمانند. ولی ما در ایران، هنوز در مرحله ترجمه هستیم چون به نوعی نهضت ترجمه در کشور ما هنوز به پایان نرسیده. پس زود است خود را صاحب مکتب و سبک در نقد ادبی بدانیم.
در چنین شرایطی آنچه میتوان انجام داد، عمدتا محدود است به مزمزه کردن انواع شیوههای نقد شعر که ترجمه شدهاند؛ و تلاش در راه تطبیق آنها با دستگاه زبانی شعر فارسی؛ و اضافه کردن بند و تبصرههای لازم به آنها و زدن از نکات زایدشان در تطبیق با ساخت زبانی خودمان. کار سخت و نفسگیری هم هست.
نکته دوم این است که به گمان من، دو نمونه از مهمترین آفتهای نقد شعر ما امروز، «کلی گویی» و «استناد به غیر» یا به زبان ساده، «بیماری اسمْخارجی» است. کلیگویی ناشی از نفهمیدن متن، و نفهمیدن متن نتیجه قهری دقیق نشدن در متن است. «استناد به غیر» هم ناشی از عدم اعتماد به نفس است. بیماری «اسمْخارجی» دارد ادبیات ما را خفه میکند. دقیق شدن در متن، لازمه خواندن یک شعر هست؛ درست به همان اندازه که لازمه خواندن یک متن ترجمه در نظریه ادبی است. دقیق شدن در اینها، به فهم آنها میانجامد و وقتی کسی چیزی را، مفهومی را، فهمید، آن را از آن خود خواهد کرد و دیگر نیازی به رونویسی و ارجاع مداوم دادن به این خط از این کتاب و آن کتاب نخواهد بود – مگر آنجا که اصول اخلاقی مقالهنویسی ضرورت چنین استناداتی را گوشزد کند.
در واقع آنطور که من میفهمم، بهتر است درباره دو خط از یک کتاب پانصد صفحهای بگوییم، ولی حرف خودمان را بگوییم؛ تا این که کل روند شاعری یک فرد را به نقد بکشیم و بیدلیل و مداوم از این و آن نقل قول کنیم. بهتر است دقیق و واضح و روشن، ولو مختصر، ولی مبتنی بر متن پیش رو، حرف زد.
پس چند نکته درباره مجموعه شعر کلاسیکی از مریم جعفری آذرمانی. این شعرها تنها به لحاظ قالب کلاسیکاند و من عموما «نگاه» کلاسیکی در آنها نمیبینم. نگاه آذرمانی به زندگی نگاهی مدرن است؛ ولی او همواره قالبی کلاسیک را انتخاب میکند.
«زخمه» مجموعهای از پنجاه و نه «غزل نو» است. باید دید چرا آذرمانی صفت «نو» را به «غزل» بار کرده؟ به لحاظ قالب، هیچ یک از شعرهای این مجموعه تخطی از اصول کلاسیک ندارند. «نو»، به اعتبار نگاهی است که در این شعرها جاری شده.
بنابراین با توجه به آنچه در اول مطلب ذکر شد، تلاش میکنم چند نکته درباره نگاه آذرمانی بگویم؛ و چند نکته درباره تکنیکهای کلاسیک شعرش که به تبلور این نگاه مدرن یاری میرسانند. ولی از آنجا که خود این مسئله، مسئله مهمی است که تکنیکهای شعر کلاسیک چطور ممکن است به تبلور نگاهی مدرن کمک کنند، بحثم را محدود میکنم به ارایه مثالهایی در این ارتباط – تا کلیگویی نکرده باشم و هر چند مختصر، ولی واضحتر و روشنتر، حرفی زده باشم.
لف و نشر
نمونههایی از استفاده از این صنعت بدیعی در شعر آذرمانی هست. مثلا در آغاز نخستین مسمط در مجموعه «هفت»، آمده: «اشک و آه است آب و دانهی من» که در آن، «اشک و آه» جای لف را گرفته و «آب و دانه» جای نشر را – و با هم نمونهای از لف و نشر مرتب ساختهاند. در این مصراع نگاه مدرنی نیست؛ ولی بدعتی در برقراری توازی بین «آه» و «دانه» هست.
مراعات نظیر
یکی از بیتهای مجموعه «زخمه» این بیت است: «پوست پوشانده ست اعصاب مرا/ با تنم در پیرهن افتاده است». از این بیت چه میگیریم؟ آیا تنهایی و تک و یکه افتادن یک آدم در گوشهای از دنیا که با حجم پیراهنش مشخص میشود، از این بیت نمایان نیست؟
این ذهنیتی مدرن است با نمونههای مشابه بسیار در ادبیات و تئاتر و نقاشی و سینما و فلسفه قرن بیست اروپا و البته ارتباطی با عزلتنشینی و گوشهگیری آشنای سنت عرفانی ما شرقیان ندارد. چرا که قرار نیست به "جا"یی منتهی شود – چنان که آذرمانی در غزلی دیگر هم گفته است: «از روحمان چه میخواهند پیغمبران بیلبخند/ این خانهها پر از سقفند، پس راه آسمان بستهست». اما صنعت بدیعی به کار رفته، مراعات نظیر است.
مراعات نظیر نوعی موسیقی معنایی و مضمونی به کار میدهد – کلمههایی از یک فضای معنایی انتخاب میشوند و پشت هم میآیند. در این بیت، «پوست»، «اعصاب» و «تن» هر سه از فضای معنایی جسم فرد انتخاب شده و از سوی دیگر، «تن» هم با «پیرهن» مراعات نظیر میسازد. نازکی پوستی که اعصاب را پوشانده، حساسیت فوقالعاده و شاید خارج از تحمل فرد را به پیرامون خود بازنمایی میکند – که چه پوست نازکی روی آن همه اعصاب را پوشانده و در نتیجه، عصبها چه آسان متاثر میشوند. این هم نگاهی مدرن است.
جالب است که بیت پیشین، از زاویهای دیگر، تنهایی مدرن شاعر را نشان میدهد: «در خطوط کاغذم زندانیام/ میلهها از دست من افتاده است».
اغراق
بیت نخست از غزلی از مجموعه «زخمه» اینگونه است: «پک میزند مردی که دیوارش سیاه است/ هفت آسمان از دود سیگارش سیاه است». این بیت مصداق خوبی برای صنعت اغراق است. (برخی از قدما این صنعت را به سه نوع اغراق و غلو و مبالغه تقسیم کردهاند. بحث ما در اینجا نیازی به چنین دقتهایی ندارد).
سیاه شدن هفت آسمان از دود سیگار یک مرد، هم دور از عقل است هم دور از عادت. (بنابراین اگر میخواستیم به آن ریزهکاریهای قدما دقت کنیم، باید میگفتیم این بیت نمونهای از صنعت بدیعی «غلو» است و نه «اغراق»). آذرمانی این صنعت را برای ایجاد یک فضای عاطفی مدرن استفاده کرده. تاختن به آسمان، از ویژگیهای اندیشه مدرن است. در مقابل، در اندیشه مدرن، زمین در اولویت قرار میگیرد به عنوان ارزش برتر. البته آذرمانی یک قدم از این هم جلوتر میرود: او در شعرهایش اصولا زمین و آسمان، هر دو را، تخطئه میکند.
تضمین
به لحاظ بدیعی، تضمین یا مُصَرّح(به ضم اول و فتح دوم و فتح و تشدید سوم) است یا مبهم. تضمین مصرّح وقتی است که شاعر بیت یا مصراعی از شاعر دیگری را با ذکر نام آن شاعر در خلال شعرش میآورد و تضمین مبهم، زمانی که آن بخش ذکر شده آنقدر مشهور باشد که نیازی به آوردن نام شاعر آن احساس نشود.
نمونهای از تضمین مبهم در این بیت «زخمه» هست: ««خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است»/ زنجیرهای پنجره را وا نکردهاند». مصراع اول این بیت که آذرمانی آن را داخل گیومه گذاشته و از بافت کلی شعر جدا کرده، مصراعی است از حافظ که مصراع نخست مطلعی از یکی از غزلهای اوست: «خلوتگزیده را به تماشا جه حاجت است/ چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است».
مشخص است که آذرمانی در کارکرد این مصراع، تغییری بسیار مهم داده: به جای آن که خلوتگزینی را رویکردی مثبت و معطوف به ساکن کوی دوست بودن و در جوار محبوب بودن بگیرد، آن را مستقیم ربط داده به تنهایی مدرنی برآمده از باز نبودن پنجرهها و در زنجیر بودن آنها. آذرمانی میگوید در شرایط فعلی حیات انسانی، نیازی به تلاش برای تماشا نیست؛ نه به آن دلیل که در جوار محبوبیم – بل که از آنجا که پنجرهها به زور بستهاند.
ذم شبیه به مدح
در بیت دیگری از غزلی که مطلعش به عنوان نمونه صنعت بدیعی اغراق ذکر شد، آمده است: «پایان دنیا نقطه کوری است بی نور/ میداند او، از بس که پندارش سیاه است».
تا پایان بخش نخست مصراع دوم، مخاطب تصور میکند شاعر دارد از «او» تعریف میکند و دانستن چیزی را به او نسبت میدهد. ولی در تکه دوم مصراع دوم، میبیند در واقع شاعر دارد «او» را تخطئه میکند و دلیل آگاهی «او» را از آخر و عاقبت کار دنیا را، سیاه بودن پندار «او» میداند.
این نمونه خوبی است از صنعت بدیعی «ذم شبیه به مدح» یا به گفته قدما، «تاکید الذم بما یشبه المدح». نکته مهم: در تعریف ذم شبیه به مدح و مدح شبیه به ذم، آمده است که باید از حروف استثنا در القای معنی استفاده شده باشد؛ نظیر: الا، مگر، لیک، و از این قبیل. به کار بردن «زیرا» هم مجاز است. در این بیت، «از بس» دقیقا به جای «زیرا» نشسته – هم از نظر معنایی و هم از نظر وزنی. پس این بیت دقیقا ساختار «ذم شبیه به مدح» را دارد و ایرادی وارد نیست. اما نگاه مدرن کجاست؟ آن جا که پایان دنیا را نقطهای سیاه میبیند – چیزی در میانه راه ابزوردیسم و برخی گرایشهای اگزیستانسیال فرانسوی.
حسن تعلیل
نمونه بسیار خوبی از جفت شدن تکنیکهای کلاسیک شعر و نگاه مدرن شاعر در این سه مصراع از مسمط نخست مجموعه «هفت»، هست: «خوردهام شعر و استخوان شدهام/ دنده بر دنده نردبان شدهام// بروید از مقام من بالا». صنعت بدیعی به کار رفته در این سه مصراع، حسن تعلیل است.
در حسن تعلیل لازم است که علتی که آمده، حقیقت نداشته باشد؛ ولی در آن نکتهای و ظرافتی باشد. (دکتر کزازی به جای اصطلاح حسن تعلیل از «بهانگی نیکو» استفاده میکنند که جایگزین مناسبی به نظر میرسد). چرا نگاه شاعر در این سه مصراع مدرن است؟
یک دلیل این که این شاعر مدرن است این که در نتیجه شعر گفتن پوست و استخوان میشود. شاعران گذشته آنطور که از تذکرهها برمیآید وضعشان چندان بد نبوده و گاه بسیار هم خوب بوده در نتیجه مدح امرا و سلاطین. شعر امروز بیقیمت شده. همه این حرفها در این سه مصراع هست.
ثانیا، شاعر به عنوان موجودی زمینی و شعر به مثابه پدیدهیی زمینی در این سه مصراع جایگزین چیزهای دیگری شده که در گذشته در مقام «بالابرنده» به آنها توجه میشد.
نمونه دیگر در این بیت از ترجیعبند آغاز مجموعه «زخمه» به چشم میآید: «گند بالا زدهست در شعرم/ چه کنم واژهی تمیزی نیست». شاعر دلیلی برای گندیده بودن شعرش میآورد: این که دیگر واژه تمیزی وجود ندارد. واژهها دستمالی شدهاند و از بکری و بداعت روز اول خالیاند. این نگاهی مدرن به ساحت زبان است که در گذشته سابقه ندارد؛ اگرچه در سالهای اخیر نمونه آن را در کتابهای ترجمه حوزه زبانشناسی و نقد و نظریه ادبی، بسیار دیدهایم.
آشناییزدایی
آشناییزدایی از صنایع بیانی و بدیعی نیست. اصطلاحی است که از حوزه نقد فرمالیستی به همراه اصطلاح دیگری (ادبیّت) وارد فرهنگ نقد ما ایرانیها شده. آشناییزدایی به نوعی، ناآشنا ساختن دنیای ادراک روزمره است. با این کار شیوههای معتاد و معمول ادراک زیباییشناسی از سوی شاعر دگرگون میشوند تا شور تازه، مجالی بیابد برای نمایاندن خودش.
به گمان من هیچگاه نخواهد رسید که تِرم «آشناییزدایی» با همین تعریف فعلیاش در نقد شعر فارسی کلاسیک شود. چون در شکلهای متنوعی که برای بروزش میگیرد، تا حد زیادی پهلو میزند به استعاره، نحوشکنی، مجاز، ابهام، و مولفههایی از این دست که به میزان کافی در نقد کلاسیک فارسی هست. اما آشناییزدایی میتواند در یک اطلاق کلی به نتیجه نهایی همه این مولفهها مفید باشد.
با این مقدمه کوتاه، به این بیت از «زخمه» میرسیم: «این دعا نیست اگر دست و سری میبینی/ رقص مرگ است سر و دست به بالا دارم». واضح است که شاعر از کنش آشنای «سر و دست به بالا داشتن» که برای هر ایرانی نمود دعا کردن است، آشناییزدایی کرده و این کنش را ربط داده به «رقص مرگ». این هم نمایش دیگری از نگاه مدرن آذرمانی است. اما اگر بخواهیم بی توجه به اصطلاح آشناییزدایی حرکت این بیت را تبیین کنیم، به نظر می آید «مراعات نظیر» در شکلگیری این اندیشه نقش مهمی داشته: بین سر و دست.
یک جمعبندی کوتاه
شاید شعر مریم جعفری آذرمانی در این مجموعه، در مجموعه «هفت» و در «پیانو» (که سال گذشته برنده شعر سنتی جایزه پروین شد) نمونه خوبی از این امر باشد که میتوان نگاه مدرن را با تسلط بر تکنیکهای شعر کلاسیک فارسی، در همان قالبهای کلاسیک هم متبلور کرد.