از کتاب "زخمه":
هرکس که رسیده است تا سطحش، سطحیست که از خودش فراتر نیست
باید فقط از غرور بنویسد از آینهای که در برابر نیست
هرچند غزل به خون من آمیخت تیغی به رگم کشید و جوهر ریخت
هر چند که سر به گردنم آویخت در سطح بهجز قلم، سَری، سَر نیست
خوب از همه میرسید و بد از هیچ، خوب است و به بد کشیده مد از هیچ
تا چند صدا در آورد از هیچ، در حلق جنون، صدای دیگر نیست
تاریک نوشتهام نمیداند روشن بنویسمش نمیخواند
خوانندهی من به نور حساس است چشمش که شبیه چشم من، تر نیست
تا شعر نخوانده رو به بالایم تا کف بزنند رو به پایینام
تشویق مخاطبان چه تکراریست هرچند سرودنم مکرر نیست
دستم به جنون کلید را چرخاند پایم به لگد، دهانِ در را بست
حالا شبِ شعرِ من خصوصی شد دیوار چهارگوش من، کر نیست
مریم جعفری آذرمانی