از کتاب "قانون":
سلام بر شاعران باران، کمک کنیدم کمی ببارم
منم همان ابرِ ناسروده... که تن به خورشید میفشارم
نه ابر، تاکیدِ آتشم من، سپستر از خطِّ رعد و برقش
غُلُوْ نبینید اگر، مگر جز گمانِ رنگینکمان چه دارم؟
خدا نگهدار ای بیابان که با وجودِ هرآنچه گفتم
بعید هم نیست بعدِ باران که از زمین، آسمان در آرم
کجایی ای ماه بیتوقّع که روی مرداب هم میافتی
فقط برای تو اَست... اگر شب، ستارهها را نمیشمارم
چنان به مرگ اعتبار دادم که در عدم، زندگیم جاریست
کنارِ هر گوشه و کنایه، به ناامیدی امیدوارم
مریم جعفری آذرمانی