از کتاب "راویه":
تصور می کنی گاهی که شاید بی زبان باشد
ولی حتماٌ به وقتش می تواند داستان باشد
ترازوی کجی دارد که سنگ و پنبه را با آن
قضاوت می کند بی آنکه عدلی در میان باشد
جهان تازه حذفم کرد از تقویمِ معیوبش
که در آن هیچ کس هرگز نباید قهرمان باشد
خریداری ندارد حسّ من ـ حتا اگر شعر است ـ
گمان کردم ـ پس از آرایشش ـ قدری گران باشد
شکایت های من شهری پریشان است و بی قانون
که اینجا جای طرحش نیست، شاید آن جهان باشد
مریم جعفری آذرمانی