دربارهی «از خاموشیها و فراموشیها» سرودهی حسین منزوی
مریم جعفری آذرمانی
(منتشر شده در هفتهنامهی ایراندخت، شماره 89، 12/10/1388)
شاعرانی که سرایندهی شعرهای مهم و فراموشنشدنی هستند معمولا در تمام حیطههای نوشتاری و گفتاری موفقند، چه نثر باشد چه شعر. یعنی در زیبایی و رسایی کلام، از عهده بر میآیند. «حسین منزوی» اگر نگوییم در این صفت، تنها شاعر همروزگار ماست، دستکم یکی از معدود شاعران است. آثار او به هر شیوه و شکل نوشتاری شامل غزل و غیر غزل و مقاله و نقد و نظر ( البته آنهایی که با نظارت خود شاعر منتشر شده است و یکی دو موردِ معدود بعد از درگذشت شاعر) از کتابهای مهم شعر و ادبیات فارسیزبانان است. بگذریم که در میان کتابهایش چند کتاب هم هست که خواندن آنها برای اهالی شعر ضروری و حیاتیست. زیرا اگر آنها را نخوانیم یا دست کم تورق نکنیم، از برگهایی از تاریخ شعر خود محروم ماندهایم. اما چند کتاب از همین شاعر هست که کمتر مورد توجه قرار گرفته و دلیلش هم شاید همان کتابهای پرخوانندهی دیگرش باشد که مجالی برای خواندن دیگر کتابها نگذاشته است. یکی از این کتابها «از خاموشیها و فراموشیها»ست.
نکتهی قابل توجه این کتاب غیر از بخش شعرها این است که با سه گفتار زیر عنوانهای مقدمه، پیش درآمد و درآمد آغاز میشود که فارغ از آنکه دلایلی برای نوشتهشدن سه متن برای یک کتاب وجود دارد، میتوان گفت مثل تمام نثرهای «حسین منزوی» علاوه بر این که بسیار گیرا و خواندنیست، نکتهها و دقتهایی را در شعر و شاعری بازگو میکند:
«شعر اگر قادر باشد خود از خود دفاع خواهد کرد و خواهد ماند اگرنه، از گردونه بیرون خواهد افتاد و از یادها خواهد رفت» ص8
«اگر پیام عشقی از این دفتر گرفتید به حرمت عشق که عزیزش بدارید چرا که عمری برای ستایش عشق گلو پاره کردهام از روزگار «حنجره زخمی تغزل» تا ...» ص9
«میدانستم که در میان کاغذ پارههایم شعرهایی دارم که بیآنکه کاملا از دور بیرون رفته باشند، خاموشانه در نوبت فراموشیاند! در حالی که هر یک پارههایی از وجود من و بریدههایی از زندگی من بودهاند و هنوز هم هستند و بخور که همانا پارهای از گوشت من است و بنوش که همانا جرعهای از خون من...» ص15
مخاطب در این کتاب، با انواع مختلف شعری «حسین منزوی» شامل غزل، مثنوی و ... و همچنین مضمونهای عاشقانه، اجتماعی، شخصی، عرفانی و ... روبروست. همانطور که در سه نوشتهی اول کتاب اشاره شده بعضی از شعرهای این کتاب شعرهایی بودهاند که پیش از این منتشر شدهاند اما بعضیها به دلایلی که خود شاعر آورده و شاید همهی دلایل را هم ذکر نکرده، پیش از این کتاب منتشر نشده بودند، هرچند که شاعر را میتوان تنها با یک شعر شناخت، حتا اگر معمولیترین و غیر مطرحترین شعرش باشد.
بیشتر شعرهای این کتاب، این گمان را در مخاطب ایجاد میکند که بسیار ساده سروده شدهاند، اما اینگونه به ظاهر «ساده سرودهها»، سهم شاعرانیست که میتوانند پیچیدگیهای کلام و معنا را در عبارتهایی ساده بیاورند، چنانکه هر خوانندهای به قدر تجربه و دقت خود، سهمی از فهمیدن آنها داشته باشد.
ملال پنجره را آسمان به باران شست/ چهار چشم غبارینش از غباران شست/ از این دو پنجره اما ـ از این دو دیدهی من ـ/ مگر ملال تو را میشود به باران شست؟/ ... / ص23
از آنسوی فلق آمد زنِ ستاره به دست/ کنار من، منِ تاریک بیستاره نشست/ چگونه شاکر آن چشم مهربان باشم/ اگر نباشم از این پس همه ستارهپرست؟/ ... ص75
یا کسی جز تو زیبا نبودهست/ یا مرا چشم بینا نبودهست/ ... ص85
...تنهاست عشق، بیتو و سر بر نمیکند/ او خویش را بدون تو باور نمیکند... ص120
در تمام این شعرها، عبارتهایی متناسب با هم آورده شده است که شاید از بسیاری شاعران شنیده میشود اما او با افزودن یکی دو کلمهی دیگر یا دلیلی دیگرگونه به آنها تازگی داده است. اینکه این شعرها چرا دلنشین هستند شاید به این علت باشد که شاعر تمام این منطقها و فلسفهها و نگاهها را خودش تجربه کرده است؛ تجربه در زیستنی که برای دیگرانِ غیرِ شاعر نیز اتفاق افتاده است. «حسین منزوی» یکی از انگشتشمارْ کسانیست که به جای تمام آنانی که ذوق و هوش نوشتن را نداشتهاند حرف زده است. در واقع منزوی شاعری مردمیست انگار که از زبان همه سخن میگوید. تعهد او شاید همان بوده است که از استعدادش تا جای ممکن بهره بگیرد و بسیار بنویسد و بسراید و گویا خودش هم این اعتقاد را داشته و نسبت به آن آگاه بوده است.
عنوان مطلب بر گرفته از نام کتاب «به همین سادگی» سروده حسین منزوی است.