به جای تنبک، دو دست را بر سرت بزن تا مگر برقصم
به برکتِ سازهای ممنوع، پشتِ هفتاد در برقصم
مجوّزی هست توی صندوقِ کهنهی بیصدای مادر
در آور و نت به نت بسوزان که بعد از این شعلهور برقصم
پدر به ساز کسی نرقصید من چرا لج کنم؟ که از من
هزار رقاص در میآید اگر به جای پدر برقصم
کلاه تنگی سرم کشیدند تا تنم از رمق بیفتد
بیا مگر بشنوی ببینی که میشود کور و کر برقصم
وحید! این سنگ مال من نیست قبر من صافتر از این بود
شکستهتر کردهاند آن را که عشوهانگیزتر برقصم
ببین قیامت شدهست دنیا؛ پلِ صراطی بیاور اینجا
که حاضرم با تو پیشِ چشمِ هزار میلیون نفر برقصم
مریم جعفری آذرمانی
(از شعرهای حذف شدۀ کتاب "مذاکرات")