از کتاب "قانون":
به استعانتِ شلاق و کتفهای کبود
رفیقِ خسته، دهان را به اعتراف گشود:
زوالِ عقلِ معاشم به گشنگیم کشاند
که سالهاست به رونق رسیده اَست رکود
شکنجه! حرف بزن، بازجوی ویژه کجاست؟
که ناله را برساند به دستگاه شنود
نه از تو و نه از او، از خودم فقط گفتم
مطالبیست خصوصی، کنارِ نورِ عمود
از اسم رمز تو... تا شستشوی مغزیِ من
دو نقطه بود که آنشب دو چشمِ من شده بود
به نام نامیِ امروز؛ روز رستاخیز
که از نسوجِ کفنها نه تار مانده نه پود
دو چشم بستهی من واقعیتی دیدهست
که هیچ ربط ندارد به اشتباهِ شهود
مریم جعفری آذرمانی