من شاعرم

مریم جعفری آذرمانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ظلم» ثبت شده است

همان زنِ صوفی

از کتاب «مذاکرات»:


منم همان زنِ صوفی که بی‌خبر رفته

کنار رابعه‌ها تا کجا سفر رفته


خدای مطلقِ من سخت فرق دارد با

خدای‌تان که به ابلیس، بیشتر رفته


چه خضرها که در اثنای ظلم کشته شدند

و عدل، حوصله‌اش روی قاف سر رفته


دو قطره از نمِ آب حیات باقی بود

که در مثانه‌ی این ظالمان هدر رفته


کلید رمز جهان از کجا ترک برداشت؟

که درزِ شایعه تا کائنات در رفته


حسابدار! چه ربطی‌ست بین کار من و

فرشته‌ای که پیِ کار بی‌خطر رفته


مریم جعفری آذرمانی 

۲۳ مرداد ۱۳۹۱


حق با تظاهر بود...


تا نقشِ تو، بر اعتبارِ ماسک‌ها افزود
ای آینه! حق با تظاهر بود و خواهد بود

پس بی‌شرف‌ها باز هم تشریف آوردند
جز خون چه باید ریخت بر خاکِ غبارآلود؟

وقتی «کراهت» برج می‌سازد، به جز در خاک ـ
دیگر کجا پنهان شود زیباییِ محدود؟

تا تشنگی جریان گرفت از خشک‌سالی‌ها
اندیشه‌ای جز سنگ‌پنداری ندارد رود

فرزند من! شاید بپرسی: ـ ظلم یعنی چه؟
ـ طوفانِ بعد از گردباد... آوارِ بعد از دود

باور کنی یا نه، خبر را با تو می‌گویم:
دجّال، تنها می‌رسد در لحظه‌ی موعود

 مریم جعفری آذرمانی

(از شعرهای چاپ نشده در کتابها)