من شاعرم

مریم جعفری آذرمانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل عرفانی معاصر» ثبت شده است

شعری از حسین منزوی

فرود آمدم از بهشتت در این باغِ ویران خدایا
فرود آمدم تا نباشم جدا زین اسیران خدایا

مگر این فراموش‌خانه، به زیر نگین شما نیست؟
که کس حسب حالی نپرسید از این گوشه‌گیران خدایا

به جز سایه‌های ابوالهول، در این لوحِ وحشت عیان نیست
چه خشت و چه آیینه پیشِ  جوانان و پیران خدایا

به باغ جهانت چه بندم دلی را که بسیار دیده‌ست
که حتا بهار جنانت پر است از کویران خدایا

پشیمانم از زر شدن‌ها مرا آن مسی کن که بودم
به خود بازگردان مرا وُ  ز غیرم بمیران خدایا

گُنه قند و ابنای آدم شکربند، آیا روا بود
در آن لوح، دوزخ نوشتن بر این ناگزیران خدایا؟

جهانت قفس بود و این را،  پذیرفته بودیم اما
نه هم‌بندیِ روبهان بود، سزاوارِ شیران خدایا

گرفتم بهشت است اینجا،  ولی کو پسند دل ما
چه داری بگویی تو آیا به دوزخ ضمیران خدایا؟

اگر دیگران خوب، منْ بد، مرا ای بزرگِ سرآمد
به دل‌ناپذیری جدا کن از این دل‌پذیران خدایا

جسین منزوی


پی نوشت:
16 اردیبهشت، سالگرد درگذشت حسین منزوی است.
روحش شاد و نام و کلامش جاودان باد.


روح من! کو پرنده بودنِ تو؟



از کتاب "دایره":

برخلافِ مقام ابراهیم، وسطِ کوه و درّه جا ماندی
روح من! کو پرنده بودنِ تو؟ هرکجا ذرّه ذرّه جا ماندی

بُرج‌سازان که وام‌دارِ تواَند، خواب «دار و درخت» می‌بینند
خواب «دار» و «درخت» می‌بینی، زیر دندانِ ارّه جا ماندی

گریه‌ات را همیشه مسخره کرد، پس به دنیا چرا نمی‌خندی؟
پشت صحنه کنار دلقک‌ها، با غم روزمرّه جا ماندی

در همین گرگ‌خانه گرگ شدی، بچّگی کردی و بزرگ شدی
خانه‌ات قصر بوده و حالا بسته‌ی این «یه ذرّه جا» ماندی

مریم جعفری آذرمانی

زنِ کتاب‌خانه‌ام...


منم زنِ همیشه مست؛ بی‌حساب می‌خورم
و غالباً بدونِ مزّه مثل آب می‌خورم

وحید! جای شمس را نمی‌شود عوض کنی؟
وگرنه جرعه جرعه حرص و اضطراب می‌خورم،

که مثل بچّه‌ها همیشه اعتراض می‌کند
چرا در استکانِ مولوی شراب می‌خورم.

دلیل رستگاری‌ام: همین گناه مختصر
که در حضور خاص و عام، بی‌حجاب می‌خورم

زنِ کتاب‌خانه‌ام، درآمدی ندارم و...
همیشه از سرِ گرسنگی کتاب می‌خورم

1392/5/27

مریم جعفری آذرمانی


(از شعرهای حذف شده ی کتاب "دایره")