خارج از خواب‌هایی که دیدم، پس تو را کی ببینم؟ کجا هم؟ 
جان من، جان تو، پیش از این‌ها، با تنت بوده‌ام آشنا هم 
 
در خرابه، چه نذر و نیازی؟ تا تو را دوست دارم همین بس 
یا اگر دوست می‌داری‌ام، پس: آرزویی ندارم دعا هم 
 
از قیامت چه ترسی؟ مگر هست؟ لاابالی‌تر از قید و بندم 
می‌توانم به هستی بخندم، من که دینی ندارم، خدا هم 
 
دیو اگر عقده‌اش اقتدار است، ژانر موسیقی‌اش سوگ‌واره‌ست 
اینکه جلاد، قانون‌گذار است، خوش ندارد برقصیم با هم 
 
قلب ما را نمی‌بیند اما، هر کجا هر زمانی که باشد 
اینچنین می‌توانی بخواهی، آنچنان می‌توانم بخواهم...

مریم جعفری آذرمانی 
۲۰ خرداد ۱۴۰۰